ماجراهای روشنا و نوروز کرونایی
قیمت : 35,000تومان
«دوشنبه »، اسفند ماه
دوشنبه اولین روزی بود که مدرسه به خاطر یک بیماری همه گیر تعطیل
شده بود. روشنا وقتی از خواب بیدار شد، عقربه ی کوچک روی یازده بود و
عقربه ی بزرگ روی نه.
فقط فهمید که خیلی دیر شده است. هول شد. مدرسه اش دیر شده بود.
دست برد لای موهای کوتاهش، کمی فکر کرد. یادش افتاد که دیشب اخبار
اعلام کرده بود که تا سه روز مدرسه ها تعطیل است، نفسی به راحتی کشید، با
انگشتانش حساب کرد و ذوقی آمد در دلش، با پنجشنبه و جمعه می شد پنج روز.
وای… چه لذتی داشت. لبخند ظریفی کنج لب هایش نشست. از تخت
آمد پایین، خانه ساکت بود. مامان و بابا هر دو اداره بودند. نگاهی به تخت
ارشیا انداخت، خواب بود. آهی کشید. دوست نداشت با ارشیا تنها باشد.
چرا مهدکودک تعطیل شده بود، چرا؟
رفت طرف دستشویی، وقتی از دستشویی بیرون آمد، ارشیا کنار
دستشویی خوابیده و ملحفه ای روی خودش کشیده بود.
روشنا جیغی کشید. با جیغ روشنا، ارشیا بلند شد و دوید طرف دستشویی
و در را هم محکم بست.
صدای زنگ تلفن آمد. مامان بود و گفت « تا یک ساعت دیگه به خونه
می یاد. » روشنا نفسی به راحتی کشید، تحمل ارشیا برای یک ساعت ،کار
سختی نبود.
ناشر: | نسل روشن |
---|---|
نویسنده: | فرخرو یدالهی |
تیراژ: | 100 |
نوبت چاپ: | اول |
سال نشر: | 1400 |
تعداد صفحات: | 51 |
شابک: | 978-622-247-608-3 |
شماره کتابشناسی ملی: | 7654142 |
قیمت: | 35.000تومان |
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.