ده داستان جذاب در یک کتاب ماجراهای نیلا کوچولو

ماجرای نیلا و جشن سال نوی بهار
یکی بود یکی نبود، دختر کوچولوی قصه ما اسمش نیلا بود؛ نیلا کوچولو نزدیک به چهارسال داشت و همیشه کنجکاو بود و سوالات زیادی از مامانش میپرسید. در آخرین روزهای زمستانی که برفها در حال آب شدن بودن و نزدیک بهار بود، درواقع نزدیک به شروع سال جدید که همه درموردش صحبت میکردن؛ نیلا به فکر فرو رفت و سوالات زیادی داشت. از مامانش پرسید: سال جدید یعنی چی؟ بهار چی هست؟ چرا جشن میگیرن؟ مامان به خاطر اینکه نیلا متوجه بشه گفت: بهار وقتی برگ های درختان سبز و شکوفه های قشنگ درمیان و پرنده ها آواز میخونن و هوا بارونی میشه مردم جشن میگیرن، گل و شیرینی میخرن و به دیدن هم میرن. سفره قشنگ هفت سین که از گذشته تا امروز وجود داره میچینن. که داخل سفره، قرآن میذارن که نماد یاری جستن و به یاد خدا بودن هست. سبزه نماد روشنایی و نشاط، تخم مرغ رنگ شده نماد تولد و آئینه نماد شفافیت، صفا و صداقت، سنجد نماد دلدادگی و زایش، سماق نماد صبر و تحمل، سمنو نماد قدرت، سیب نماد عشق و زیبایی و تندرستی، سکه نماد برکت، رزق و روزی، سیر نماد پاکیزگی و سلامت بدن و دور کردن چش مزخم، ماهی نماد تازگی، زندگی، تکاپو و شمع نماد روشنایی. تا با همدیگه سال جدید که با بهار در کشور ما شروع میشه دوباره از نو شروع کنند. نیلا که با شنیدن چیدن سفرۀ هفت سین خوشحال شد، به مامانش تو چیدن سفره کمک کرد و یکی یکی اونها رو داخل سفره چید و سه تا تخم مرغ که یکی برای مامان یکی برای بابا و یکی برای خودش با آبرنگ رنگ کرده بود رو هم گذاشت و خیلی خوشحال بود.