پیش از آنکه بمیرم
بیش از 15 نفر از خریداران این محصول را پیشنهاد دادهاند
قیمت : 75,000تومان
کابوس
فرهاد:اواخر دورۀ قاجاریه. نه اشتباه نکنید این یه کتاب تاریخی نیست،
که برای خواندن تاریخ روایتهای کوچک و بزرگ زیادی وجود دارد.
شاید هم بتوان گفت تاریخ است. تاریخ کلاف زندگی درهمتنیده من
پیش از آن که بمیرم. ده سالم بود، خانۀ ما در یکی از بهترین مناطق
روستا واقع شده بود. خانهای دو طبقه با نرده های چوبی آبیرنگ.
حیاطی تقریباً بزرگ. تخت چوب گردوی پدرم گوشۀ حیاط جا خوش
کرده بود. پدرم جزء خانهای بالاده محسوب میشد؛ اما به قول مادرم
رگ و ریشۀ خانی نداشت. مادرم همیشه این جمله را با خنده میگفت
که پدرت از تمام خان و خانبازیها فقط سیبیل و قلیونشو به ارث برده
و شاید هم به خاطر این بود که پدرم مخالف سر سخت ظلم و ظالم
بود. مادرم پروین زن قدکوتاه سفیدرویی بود، که رسوم دلبری رو از بر بود. کافی بود کسی چیزی بخواد و پدرم مخالفت کنه، اون وقت بود که
مادرم دست به کار میشد با فوتوفنهای زنانه پدرم را خام میکرد.
مادرم موهای سیاه براقی داشت که دوتایی میبافت و از زیر روسری
سفید براقش بیرون میانداخت. بند دستانش به نازکی شاخههای تازه
جوانهزدۀ درختان بود. از بین زنان روستا تقریباً تنها زنی بود، که سواد
خواندن و نوشتن داشت و این در نوع خودش عجیب بود. اون روز
دم ظهر از مکتب به خونه برمیگشتم. برخلاف دیگر خانزادهها مادرم
دوست داشت که من و خواهرهایم مستقل بار بیاییم. همین بود که تنها
مکتب میرفتم و تنها برمیگشتم. اون روز دفترمو زیر بغلم گذاشته بودم
و سر خوش توی پسکوچههای خاکی بالا و پایین میپریدم، که با یک
نفر برخورد کردم. گوشۀ دیوار روی دو زانوی خود نشسته بود و سرش
رو داخل یقه لباسش فرو کرده بود. احساس کنجکاوی کودکانهام اجازه
نداد بیتفاوت از کنارش عبور کنم. نزدیکش شدم: آقا …. آقا حالتون
خوبه؟ پاسخی دریافت نکردم با نوک انگشتانم ضربۀ خفیفی به بدنش
وارد کردم. بدن سردش روی زمین افتاد چشمانش باز بود و خیره من
رو نگاه میکرد…
ناشر: | نسل روشن |
---|---|
نویسنده: | زهرا اسدی قجر |
تیراژ: | 100 |
نوبت چاپ: | اول |
سال نشر: | 1400 |
تعداد صفحات: | 220 |
شابک: | 978-622-247-691-5 |
شماره کتابشناسی ملی: | 7946994 |
قیمت: | 75.000تومان |
شکوفه –
فوق العاده عالی