این عاشقانه خواندنی است

آخر این فاصله‌ها، روح مرا خواهد کشت
حجم پر شورشِ اندوه، مرا خواهد کشت
بیستون، زخمی هجران و یقین می‌دانم
تیشهٔ آخر فرهاد در این کوه، مرا خواهد کشت
کاش تا منزل لیلی ره دیگر می‌بود
این دریغ از دلِ مجروح، مرا خواهد کشت
انتظارت بس است ای جانِ دل مسکینم
عمر این غم شده چون نوح و مرا خواهد کشت
آتش افتاد به جان از تب دیدار، ولی
سردی دست تو و دیدۀ بی‌روح، مرا خواهد کشت
شرح هجران نه کم از حادثۀ روز جزاست
تاشود قصۀ این حادثه مشروح، مرا خواهد کشت
غم نه آنست که آرام به جان بنشیند
شوق قربان شدن عاشق مذبوح مرا خواهد کشت
دفتر عشق ز خون دل عشاق پر است
گر شود دفتر این واقعه مفتوح مرا خواهد کشت